اشک ارمغان تو بود
قلبم آرام میتپد
گویا از تپیدن خستست
گاه چندین ساعت برایم در یک چشم بهم زدن می گذرد
و گاهی لحظه ای برایم یک عمر می گذرد
کاش ما هم مانند قلب و نفس بودیم
نفسم با آرام بودن قلبم آرام شده است
او را درک می کند
خون در رگهایم عصا بدست جاریست
تازه فهمیدم برای خودم هم نیستم
تازه فهمیدم نفسم وقلبم برای که بیتاب بوده
تازه فهمیدم برای چه زنده بوده اه
ای نفسم بی تو نفسم سوق به فردای پریشانی نیست