سفارش تبلیغ
صبا ویژن

یوهو من اومدم

سلام به خودم و یکی دوتا خواننده وبلاگم.

چند روز بود خونه علی بودم نتونستم پستی بزارم.

یکشنبه اومد دنبالم و رفتیم و امروز صبح منو اورد خونمون.

کاش نمیومدم اونجا کلی بهم خوش می گذشت.

3 ساعت نیست رسیدم خونه ولی دلم واسه علی تنگ شده.

من علی رو می خوام.

البته شام قراره بریم بیرون ولی کو   تا  شام.

 


حرفهای خودمونی

وای اگه بدونه من تو اینترنت می نویسم چی میشه!!!!!!!

اول حسابی قاطی میکنه و کلی سرم دادو بیداد راه میندازه بعد من خودمو واسش ملوس می کنم و مثل همیشه همه چیز تموم میشه.

من 27 سالمه و به خاطر پول بابام جند صدتایی خواستگار دارم البته خوشگلم هستما. خوشگل بودنمو خودم نمیگما همه بهم میگن.

ولی من اونو دوست دارم چون از روز اول که ازش جزوه خواستم (به جان خودم فقط اون تو کلاس بوده ونوشته بود)(من ارشد می خونم) با اینکه میدونست ما پولداریم (از ماشینم همه فهمیده بودن) ولی خیلی سرد برخورد کرد و اصلا خودشو نباخت.

فکرشم نمی کردم بتونم باهاش ارتباط برقرار کنم.

البته خیلی خوشگل نیست (مرد زشتش خوبه)(اگه اینو بخونه آتیشم می زنه)

دیونشم

کلی احساساتیه و من عاشق این احساساتی بودنشم.

همه فکر می کنن من یه دخمل کوچولوی 15 ساله هستم ولی من خودم فکر میکنم که همش 6 سالمه ولی اون منو به خاطر اینا دوست نداره.

دوسم داره چون عاشقشم و بجز چشم چیزی بهش نمیگم. ناگفته نماند که خیلی باهوشه و حواسش جمع که آتو دستم نده.

اگه آتو بگیرم ازش حسابی خنده دار میشه.

یه مرد کامله که همیشه جنم داره. وقتی عصبانی میشه ازش می ترسم ولی خودم عاشق ترسم هستم.

ببخشید الاناست که بیاد دنبالم و باید بریم بیرون.

اگه ببینه دارم می نویسم مشکوک میشه (بایدم بشه چون دوسم داره) و بفهمه چیا ازش نوشتم چک و لگدیم میکنه (میگه میزنمت ولی ازارش به مورچه هم نمیرسه)

 

 


بنویسم بنویسی

اومدم بنویسم ولی نمی دونم اصلا چی باید بنویسم.

 

می نویسم که زمستونم    بهاره

می نویسم دل من   غصه  نداره

می نویسم بدونی    یار   وفادار

می نویسم لخظه هام آروم نداره

می نویسی واسه من بیتابم هستی

می نویسی روزو شب تو خوابه هستی

می نویسی عاشق و  دیونه من

می نویسی می دونی بهانم هستی

 


باید یه کاری بکنم

باید یه کاری بکنم

می خوام بهت زنگ بزنم

ولی...

اگه خاموش کرده باشی چی؟!

اگه جوابمو ندی چی؟!

نه نه

تو این کارو با من نمی کنی

خودم خرابش کردم خودمم باید درستش کنم

من فقط خودمو می دیدم و به فکر دل خودم بودم در حالی که برام همه کار می کردی

خودم درستش می کنم

امیدوارم ببخشیم و بهم یه فرصت دوباره بدی

می دونم که می بخشیم

بارها منو به خاطر کارهای اشتباهم بخشیدی این بار هم می بخشی

ببخشی که خود خواه بودم

 


گفتش و من نگفتم

گفتش غم تو دارم

گفتم غمت سر آید

گفتش که ماه من شو

گفتم اگر بر آید

گفتش ز مهر ورزان

رسم وفا بیاموز

گفتم ز بی مرامان

این کار کمتر آید

.

.

.

.

گفتش و من نگفتم

حالا که دیر گشته

گفتش ز من برون رفت

دیر است و برنگشته

.

.

.

.

.

.

امشب برای یارم

آهسته من ببارم

در دل به آستانش

گفتم غم تو دارم

...